نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

نازنین زهرا و آشنایی با اشکال

سلام مامان قربونت بره کم کم میخواهی بیدار بشی منم تند تند برات مینویسم حدود چند ماهی میشه برات استوانه هوش خریدیم ولی خیلی باهاش بازی نمیکردی از هفته پیش خودت میری میاریش باهاش بازی کنیم شکل دایره و مثلث و پنج ظلعی رو خوب تشخیص میدی و توی جای خودش میاندازی سه تا هم گل داره که چهار پر و 6 پر و 8 پرند اونا رو بیشتر وقتها درست میندازی ولی دقت نمیکنی میخواهی زودی تمومش کنی برای همین به زور کیخواهی تو جای اون یکی بندازی ولی خیلی خوب باهاش بازی میکنی   پازل چوبی اتم که اشکال حیوانات رو داره از روی جاشون با توجه به کوچیکی و بزرگی اش حفظ حفظی آفرین به تو دختر نازنین
11 خرداد 1391

نازنین زهرا و آشنایی با حیوانات

دختر گلم از چند وقت پیش اسم بعضی حیوانات مثل اسب و مرغ و هاپو و جیک جیک رو یادگرفته بودی توی پازلاتم مار و سنجاب و میمون و شیر و ببر و پرنده رو میشناختی چند روز پیش برات کتاب آشنایی با پرندگان رو گرفتیم  الان شما صفحاتش رو که ورق میزنی دیگه اسم اینها رو بلدی اوغاغ (الاغ) ببع (ببعی ) باو (گاو) موغ (مرغ) اس (اسب ) مومون (میمون ) سجاب (سنجاب ) بیل (فیل ) اپو (هاپو ) به شیرم میگی بابا !!! به خرسم میگی آقاده هر اسمی رو هم که یادت بره میگی بب (ببر ) قبلا فقط این جوری بازی میکردیم که من میگفتم مثلا مار کو میگفتی این اما حالا علاوه بر این بهت میگم ورق بزن مثلا شیر رو پیدا من یا کتاب های دیگه رو میدم دستت از توش...
10 خرداد 1391

نازی خانوم

سلام عسلم جیگر مامانی یه وقتهایی باورم نمیشه داری بزرگ میشی و مهمتر عقل و هوشته دختر گلم البته هزار ماشالله میدونی تصمیم گرفتم دیگه اصلا بهت سخت گیری نکنم مخالفتم نکنم البته تا یه جاهایی آخه میدونی چرا : باور نمیکنی چون باید صبر کنی تا بزرگ بشی و مامان بشی بعد متوجه میشی من چی میگم وقتی چیزی میخواهی مستقیم توی چشمام نگاه میکنی و میگی اجازه ؟ اگر اجازه دادم از ته دل میخندی و چشمات برق میزنه (مامان جون وقتی من بچه بودم بهم میگفت چشمات برق میزنه ) و واقعا خوشحال میشی و میگی ممنون   اما وقتی مخالفت میکنم واقعا از ته دل ناراحتی و تمام ناراحتی ات توی چشمات میاد وای که الانم یادم میاد دلم برات میسوزه توی چشمات اول یه علامت سواله که چ...
10 خرداد 1391

قربون شیرین زبونیات

یعنی شدی عسل یه طوطی شکر شکن هرچی میشنوی به لهجه ی عسلی و شیرین ات تکرار میکنی دیشب _ مامانی برات آقاده بذارم (به کارتون میگی آقاده ) نازنین زهرا : نه کارتونی !!! _ مامانی بریم خونه بابا هنوز نیومده : نازنین زهرا : بابا هنوش(هنوز)  ؟ _ مامانی : نازنین زهرا سبد اسباب بازی هات رو نریزی ها نازنین زهرا : باسه (باشه ) و لحضاتی بعد سبد خالی و کف اتاق پر اسباب بازی ...نازنین زهرا روی چهار دست و پا : نرجس بای سا بای سا (وایسا وایسا ) من یه وقتهایی میخوام دنبالش کنم میگم وایسا وایسا اومدم مثلا حالا فکر کرد سبد رو ریخته میخوام دنبالش کنم هی می گفت بای سا _ نازنین زهرا : بانا ؟ ایجازه ؟ (برم بالا اجازه ؟) مامانی : باباجون و مامان جون خ...
7 خرداد 1391

نازی و خواب

سلام جگرم چقر این روزها خوابوندت سخت شده قبلا شیر که میخوردی میخوابیدی نهایتا چند دقیقه روی پام میذاشتمت الان شبها کم کم یک ساعت روی پامی و روزها خدامیدونه چقدر بهونه میگیری و نمیتونی بخوابی واقعا پام درد میگیره و غصه ات رو هم میخورم ولی به نظرم تا چند وقته دیگه بهتر میخوابی تقصیر خودمه از روزها زودتر از خواب بیدارت کنم خوابت خوب میشه من تا ساعت 10 تا 10:30 دقیقه میذارم بخوابی به نظرم 9 بهتره خودم ده دقیقه به نه بیدار میشم تا صبحونه ات رو آماده کنم نه خوبه حالا ببینم چی کار میکنم قربونت بشم یه تصمیم دیگه هم گرفتم اینه که شبها دوباره بذارمت توی اتاق خودت بخوابی اگر البته گرم نباشه حالا ببینم امروز یهو به ذهنم اومد  
7 خرداد 1391

نازنین زهرا دیگه داره خانم میشه ! قسمت 2

جیگر مامانی از دو شب پیش دیگه وقتی میخواهی جیش کنی میدویی میایی میگی بی بی (پی پی ) حمام بعد با هم میریم حمام حیاط ( به دستشویی میگی ) یا حمام و آب بازی میکنی هرچند بیشترش نمیتونی خودت رو کنترل کنی و توی پوشکت کارت رو میکنی ولی من برای اینکه تشویق بشی حتی اگر درحال غذا خوردن یا کاری هم باشم کارم رو میذارم میبرمت دستشویی تا هم اعتماد به نفست قوی بشه هم بدونی وقتی جیش داری کارت رو رها کنی و اول باید بری دستشویی  
6 خرداد 1391

نازنین زهرای شیرین زبون

سلام عسلم دیگه خانم شدی و از شیر گرفتمت شکر خدا هنوز سراغش رو میگیری ولی دیگه نمیخواهی و بهش وابسته نیستی شکر خدا دیگه کم کم خودت کلمات رو کنار هم میذاری و خودت از کلمات جدید استفاده میکنی وقتی میخواهی بشینی از وقتی تصمیم به نشستن میگیری تا به جای دلخواه نشستن برسی صد بار میگی : بیشینم وقتی بابایی یا من غذا مون رو تموم میکنیم تو برمیگردی میگی : بخول (بخور) وقتی میخواهی پای کامپوتر بشینی هر کی پای کامپیوتر باشه رو پاشو میگیری میگی : پاشو .... من ....بیشینم .....زود وقتی حمامی اگر با بابایی رفته باشی صدا میزنی : نرجس ...حوله ....زود وقتی میخواهی بری پیش باباجونت چون من بیشتر وقتها میگم نیستن میایی میگی : بانا (بالا ) ایجازه (اجازه ...
6 خرداد 1391